ارزش گذاری استارتاپ (Valuation) عبارتست از پروسهای که براساس آن ارزش فعلی (Present value) دارایی اعم از اموال منقول و غیرمنقول یا شرکت یا کسبوکار تعیین میشود. ارزش فعلی دارایی یا شرکت، برابر با ارزش ذاتی (Intrinsic value) یا ارزش اقتصادی (Economic value) آن باشد. در یک کلام، ارزش گذاری استارتاپ یا شرکت برای پاسخ به این سوال است که «دارایی یا کسبوکار چقدر میارزد؟».
مفهوم ارزش اقتصادی چیست؟
در علوم مالی و اقتصادی ارزش فعلی ممکن است مبین ارزش ذاتی، ارزش اقتصادی، ارزش منصفانه (Fair value) یا ارزش بازار (Market value) باشد. هر یک از این عبارات در علوم مالی معنای دقیق خود را دارند:
- ارزش ذاتی عبارتست از ارزش واقعی یک شرکت که از طریق تحلیل بنیادین (Fundamental analysis) به دست میآید و شامل ارزش تمام داراییهای مشهود و نامشهود آن است.
- ارزش اقتصادی عبارتست از حداکثر ارزشی که خریداران یا سرمایهگذاران برای یک دارایی یا شرکت قائل هستند و علاوه بر آن مایل به پرداخت مبلغ مورد نظر میباشند. به عبارت دیگر امکان حصول توافق میان دو طرف بر ارزش یا قیمت دارایی یا شرکت یا کسب و کار وجود دارد.
- ارزش منصفانه عبارتست از قیمت منطقی از دیدگاه فعالان بازار و صنف خاص مربوطه که مورد توافق فروشنده و خریدار است، به شرطی که هر دو طرف با تمایل و آگاهی کامل حاضر به معامله شده باشند.
- ارزش بازار ثمن و قیمتی است که در بازار بر اساس میزان عرضه و تقاضا تعیین میشود.
ارزش گذاری استارتاپ یا یک شرکت به چه عواملی بستگی دارد؟
تعاریف فوق الذکر در موارد بسیاری به اشتباه بدون توجه به مبحث مطروحه به جای ارزش فعلی به کار میرود اما باید در بحث ارزش گذاری استارتاپها از میان مفاهیم فوق الذکر معنای دقیق را معین کنیم. این امر به مولفهها و فاکتورهای بسیاری بستگی دارد اعم از نوع دارایی یا شرکت موضوع ارزشگذاری، روش ارزشگذاری.
ارزشگذاری دارایی و اموال یا شرکتها با توجه به مدون بودن روشهای آن به سهولت امکان پذیر است اما مشکل اساسی در این مبحث ارزش گذاری استارتاپ و کسب و کارهای نوین است زیرا بازارِ مشخصی برای معاملهی آنها وجود ندارد و باید از راههای دیگری ارزش منصفانهی آنها را محاسبه کرد. در اینجاست که مفهوم ارزشگذاری به عنوان راهی برای یافتن ارزش منصفانهی یک کسب وکار مطرح میشود.
رایجترین ارزش گذاری استارتاپ کدام است؟
روشهای بسیاری در ارزش گذاری استارتاپ وجود دارد که در ادامه به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد:
-
روش کارت امتیازدهی (Scorecard method)
این ارزش گذاری استارتاپ توسط بیل پِین (Bill Payne) طراحی شده و روشی است مبتنی بر مقایسه که برای یافتن ارزش استارتاپهای نوپا به کار می رود. در این روش هر استارتاپ بر اساس ۷ عامل اصلی که هر یک وزن مشخصی دارند ارزیابی شده و به هر عامل امتیازی تعلق میگیرد بدین شرح که:
- توانایی تیم مدیریت/بنیانگذاران استارتاپ: وزن ۳۰%
- اندازه فرصت استارتاپ: وزن ۲۵%
- محصول/فناوری: وزن ۱۵%
- میزان رقابتی بودن محیط: وزن ۱۰%
- کانالهای فروش و بازاریابی: وزن ۱۰%
- نیاز به جذب سرمایه بیشتر: وزن ۵%
- و عوامل دیگری مثل بازخورد مشتریان: وزن ۵%
-
روش ارزشگذاری هزینه بازتأسیس (Cost to duplicate method)
در این روش فرض میشود که ارزش یک استارتاپ برابر با تمامی هزینههایی میباشد که تاکنون برای راهاندازی و تداوم فعالیت آن صرف شده. البته این روش ارزشگذاری عموماً برای استارتاپهایی که احتمال شکست آنها وجود دارد و بنیانگذاران قصد فروش استارتاپ را دارند به کار برده میشود. استدلال اساسی این روش نیز آن است که یک سرمایهگذار برای آن که در استارتاپی که شرایط مناسبی ندارد سرمایهگذاری کند، حاضر نیست مبلغی بیش از هزینههای صرف شده بر استارتاپ بپردازد. هزینههایی که برای راهاندازی یک شرکت صرف میشود عموماً به داراییهای شرکت تبدیل شده و شامل زمین، ساختمان، دفتر، تجهیزات اداری، سرور، داراییهای معنوی میباشند. بنابراین برای یافتن ارزش هزینه بازتأسیس میتوان ارزش داراییهای آن را به دست آورد.
-
روش ارزشگذاری دِیو برکس (Dave Berkus method)
این روش توسط دِیو برکس (Dave Berkus)، یکی از موفقترین سرمایهگذاران در سال ۱۹۹۰ تاسیس شده است. در این روش بدون نیاز به اطلاعات پیشبینی مالی استارتاپ ، میتوان ارزش آن را با ارزیابی چند شاخص کلیدی استارتاپ به طور تجربی تخمین زد. این شاخصها شامل موارد زیر است:
- ایده
- نمونه اولیه محصول
- تیم مدیریت
- شراکتهای راهبردی
- فروش
اگر استارتاپ در هر یک از این شاخصها دارای برتری باشد، حداکثر رقم ۰.۵ میلیون دلار به ارزش آن اضافه خواهد شد. بنابراین اگر استارتاپی در تمام این ۵ شاخص قوی باشد، ارزش آن برابر با ۲.۵ میلیون دلار خواهد بود، در غیر این صورت به ازای هر شاخص ارزشی بین ۰ تا ۰.۵ میلیون دلار دریافت خواهد کرد.
برای نمونه یک استارتاپ میتواند در چهار شاخص اول ارزش ۰.۵ میلیون دلار و در شاخص آخر ارزش ۰.۳ میلیون دلار را کسب کند، بنابراین ارزشگذاری این استارتاپ برابر با ۲.۳ میلیون دلار خواهد بود. لازم به ذکر است به منظور استفاده از روش ارزشگذاری دیو برکس، فرض بر این است که استارتاپ به حداقل درآمد ۲۰ میلیون دلار در ۵ سال آتی خواهد رسید.
-
روش ارزشگذاری سرمایهگذار خطرپذیر (VC method)
این روش ارزش گذاری استارتاپ پس از جذب سرمایه استارتاپ اعمال شده و برابر است با ارزش نهایی یا ارزش خروج (Terminal Value) استارتاپ، تقسیم بر بازده مورد انتظار سرمایهگذار. به عبارت دیگر ارزش استارتاپ در این روش به بازده مورد انتظار سرمایهگذار وابسته بوده و به همین دلیل این روش با عنوان سرمایهگذار خطرپذیر نامگذاری شده است.
-
روش ارزشگذاری گزینههای موجود (Real Options method)
این روش عبارتست از انتخابهایی که در برابر استارتاپ قرار دارد؛ این گزینهها مبین انعطاف استارتاپ برای خلق ارزش بوده به نحوی که انتخاب هر یک از گزینهها میتواند تأثیر متفاوتی بر آینده استارتاپ داشته باشد. از جمله گزینههایی مطروحه میتوان به تصمیم به ورود به بازارهای جدید، متوقف کردن تولید یک محصول اشاره نمود.
در مورد ارزش گذاری استارتاپ سوال دارید؟
در نهایت باید توجه داشت که با استفاده از روشهای ارزشگذاری استارتاپ مقدار تقریبی ارزش یک استارتاپ تعیین میشود که بر مبنای آن مذاکرات با سرمایهگذار را در فرآیند جذب سرمایه پیش میرود. ارزشگذاری هر استارتاپ بسته به روش استفاده شده میتواند متفاوت باشد. برای مثال ممکن است ارزش یک استارتاپ با روش ارزشگذاری «جریانهای نقد تنزیل شده» برابر با ۱۰ میلیارد تومان و با روش ارزش گذاری «ضرایب» برابر با ۵ میلیارد تومان به دست آید. البته لازم به ذکر است که ارزشگذاری یک استارتاپ با توجه به اصل حاکمیت اراده ها، به صورت توافقی و در جلسات مذاکره با سرمایهگذار مشخص میشود.
آیا تا کنون استارتاپ یا کسبوکار خود را ارزشگذاری کردهاید؟ اگر پاسخ مثبت است کدام روش به واقعیت برای کسبوکار شما نزدیک است؟ حتما تجربه خود را با ما و دیگر کاربران به اشتراک بگذارید.